مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۴۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
تپش قلب داشت و روی حرارت دستهایش که با گلویش بازی میکرد، تمرکز کرده بود. ضربه این کارش به قدری قوی بود که نفسهایش گیر کرد و با چشمهای درشتی به اتفاقی که در حال وقوع بود چشم دوخت که تیغِ تیز قمهاش را روی گردنش کشید و بعد صدای نفرتانگیزش بلند شد. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
یاس
00مرد وای نه😭😭😮